سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 92 مهر 14 , ساعت 9:17 صبح

جانباز 70 درصدی به آقا گفت :آقا 70 درصد مان رفته// دعا کنید که بقیه را هم بدهیم و برویم...!!!


" أشهَـدُ انّـک َ تـَشهَدُ مَقامی و تـَسمَعُ کَـلامی و تـَـرُدّ سَلامی ... "
از همین جا که من ایستاده ام و دستی برسینه نهـاده امـ
تا اوج ِ رأفت و عظمت ِ نگاه ِ حضرتش
فاصله ای نیست با سـلامـی که می دهم :
الـسـّـلام ُ علیک َ یااباالحســن ، یا علــیّ بن موســی الرضــا ...


من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!
دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!
در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر
سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!


هــیــچــکــس دیــگــر بــرایــم او نــمــیــشــود...
حــتــی خــودش....
...



تا نفس در سینه هست می مانیم پای عهدی که بستیم

ز اب آتش تشـنه کام می آیـم سـویت ای که کفتی بـمان




لیست کل یادداشت های این وبلاگ