یا رب الحسین(ع)...
أنا الغریب . . . أنا العطشان . . .
روزی رسول الله (ص) وارد خانه ی دخترش شد، دید چشمان دخترش خیس است، (پیغمبر خیلی روی حضرت زهرا (س) حساس بود، و این را همه جا بیان میکرد، چون میدانست روزی ...) ، علت گریه را جویا شد.
- حضرت زهرا (س) فرمود: این بچه ای که در شکم من است با من صحبت میکند.
- رسول الله لبخندی زد و گفت : این که بد نیست، از اعجاز خداوند است.
- حضرت زهرا (س) فرمودند: آخه امروز ، از صبح تا الان، چیزهای متفاوت از روزهای قبل میگه.
- رسول الله : چی میگه دخترم؟
- حضرت فاطمه زهرا (س) : از صبح تا الان میگه، أنا الغریب . . . أنا العطشان . . .
.
.
.
او روی منبر مشغول خطبه خواندن است، این بچه پایش به مانعی می گیرد و زمین می افتد؛ پیامبراز بالای منبر پایین می آید، این بچه را بغل می گیرد و او را آرام می کند...
یا رسول الله کربلا نبودی...
با عزیزت چه کردن...
یا زهرا...یا علی....
لیست کل یادداشت های این وبلاگ