[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]
 
جمعه 92 مهر 12 , ساعت 9:43 صبح





ماهی تا موقعی که دهانش بسته باشد,
کسی نمی تواند آن را صید کند,
رازهایت را فاش نکن,
بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه در انتظار نشسته اند.



پنج شنبه 92 مهر 11 , ساعت 3:36 عصر

شیطونو نمیشناسی که انقدر خیالت راحته!
و الا موقع قرآن خوندن هم، از شرش به خدا پناه می بردی!
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ...(98 نحل)

یک عمر مردم اشک در چشمم ندیدند
با تار گیسویی وقارم را گرفتی

حرفهایش را ز نگاهش بخوان
ز نگاه بغض الود دخترک ِ ساحل
که در کرانه های دریا از تمکین موج های وحشی،
در اوای مرغان مهاجر از هم اغوشی با نسیم موسمی،
خورشید غروب کرده و دریای مَد زده روزگارش را میطلبد



نتــــرس عشــــق مــــن ...
بــــرو...
نگــــران هیــــچ چیــــز هم نبــــاش ...
مــــن بــــه هیچ کــــس نخــــواهم گفــــت , که مــــردانه پای همــــه ی نــــامردی هــــایت ایــــستادم ..!


وقتی مریض میشدیم و پزشک ازمون میپرسید:بیماریت چیه؟
منتظر میشدیم مادرمون حرف بزنه...!!!
میدونی برای چی؟

چون مادر همون احساسی رو داره که تو داری...
حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس میکنه.

"مامان جونم تو بهترینی"

دلتنگ روزهای با تو بودنم که به پای تو حروم شد

کاش در یا بودی...کاش اقیانوس بودی

دلتنگم این روزها بگو که با منی 

پشت می کنم به هرچه نامردی در روزگاره

آیا می توا رنگی پیدا کرد که .....؟!

؟..............................واین بود راز یک درخت بی ریشه.................................؟



پنج شنبه 92 مهر 11 , ساعت 8:38 صبح

نقل در صف ایستادن برخی از ما (تئوری صف‎)



چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 1:37 عصر

 


چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 7:55 صبح


<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ