سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گنجی سودمندتر از دانش نیست . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 91 آذر 5 , ساعت 11:29 صبح

گرگها زوزه کشان پیرهنش را بردند

 

سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا
مِهر یک بی کفن انداخت میان دل ما
«السلام علیک یا ثارالله»

 

 

+ کودکی ام آینه ی روی اوست/دار و ندارم هوس کوی اوست
زینب بی یار تجلی نداشت/بی دم دلدار تسلی نداشت
مادرم آموخت پناهش شوم/کشته ی آن صورت ماهش شوم
شعله شوم گرم نگاهش کنم/بر تب این عشق گواهش کنم
...مست شدم لایق مستی او/بود شدم درپی هستی او
ابر شدم تا غم باران گرفت/آیه شدم تا تب قرآن گرفت
گفتم اگر عشق کبابم کند/رفتن او خانه خرابم کند
رفتن او فرصت معنا نداشت/زینب او تاب تمنا نداشت

 

هر بار باذکر یامولاتی ات همه ی آرزوهایم بغض می شد و در گلو می ماند
تا آن همه حیای مردانه ات در پس خواسته ی من به اجابت بنشیند!
عباسم! این بار مشک بر مدار...
من یک آسمان باران تغزل حسرتهایم را در مشک دلم ریخته ام ....
فقط لختی بر من ببار آن واژه ی شیرین به حسرت برده ی مرا!
بگو عباسم!
فقط آرام واژه ها را در کام بچرخان...
من (خواهر) گفتن تو را سالهاست آرزوی شنیدن دارم!!!

 

 

آقا بیا کربلا را تاب نیست..
در میان خیمه دیگر آب نیست..

 

بیا که گریه کنم لحظه‌های آخر را...
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را...
.
دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح...
بنالم از سر شب روضه‌های مادر را...
.
پریده خواب رباب از خیال حرمله باز...
گرفته است به چادر گلوی اصغر را...
.
خدا کند که بمیرم در این شب و فردا...
که روی نیزه نبینم سر برادر را...
.
خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم...
به زیر بوسه‌ی نیزه تنی مطهّر را...
.

 

از کودکی به گردن ما شال ماتم است
نابرده رنج به ما گنج داده ای حسیــــــــــــن

 

صدای هل من ناصرٍ هنوز هم از پسِ سالها به گوش میرسد...
اما این بار نه از جانب امام حسین(ع)..
که از جانب پور غریبش...
ندای هل من ناصرٍ ینصرنی مولایمان را لبیک گوید:
لبیک یا صاحب الزمان...

کشتی نجات نوشت..

 

طــــــــواف عـــشـــــق
چون کمر بر هر طواف عشق بست
دور اول از بدن افتاد دست
دور دوم در مصاف دلبرش
از بدن افتاد دست دیگرش
دور سوم خون به جای اشک ریخت
تیر دشمن آمد آب مشک ریخت
دور چهارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر چشمش را سپر
دور پنجم از عمود آهنین
گشت سرو قامتش نقش زمین
گشت در دور ششم از تیغ تیز
قطعه قطعه عضو عضوش ریزریز
دور هفتم دید زهرای بتول
گفت ای عباس من حجت قبول :(

 

چه شبی است امشب!
دلهره اهل خیام
نگاه مایوسانه زینب سلام الله علیها بر برادر
علی اصغر آرمیده در آغوش رباب
ابا عبد الله علیه السلام و کندن خارهای صحرا
بانوان معجر بر سر
تشنگی و تاریکی شب
صدای زمزمه مناجات با خدا
امشب است ان شب که فردا شور محشر میشود:(

 

دستم نمی نویسد...

خسته ام کرده . نمی فهمد بغض دارم، دلتنگم...
نمی فهمد نفسم راه گلویم را بسته...
هر کار می کنم سرکشی می کند
نمی دانم چرا امشب لجبازیش گرفته
بعد این همه سال نفهمیده هنوز زبان من است.
نمی دانم چرا همیشه به ابافاضل که میرسد ؛
دست و دل یکی می شوند و می لرزند :((

 

چه کسی دیده لب آب بسوزد جگری؟
روی دست پدری جان بسپارد پسری؟
چه کسی دیده که لب تشنه ای از سوز عطش
آب در دست و ننوشد به هوای دگری؟

 

اعمال روز عاشورا
1- بهتر است شیعیان دست از کسب و کار بکشند و نیازهای خانه را در این روز تهیه و ذخیره نکنند و به عزاداری بپردازند
2- امام باقر علیه السلام فرمودند شیعیان به یکدیگر با این عبارات تسلیت بگویند:
اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنابالحُسَین (علیه السلام ) وَجَعَلَنا وَ اِیاکُم مِنَ الطالبینَ بثاره مع وَلیهِ الاِمام المَهدی مِن آلِ مُحَمَدٍ علیهمُ السَلامُ

 

کربــلا و نهــــایت درجــه تقوی

 

شهید نواب صفوی خطاب به یاسر عرفات زمانی که ایشون دانشجو بود:
فلسطین زیر چکمه های صهیونیزم و آمریکا جان میدهدو تو میخواهی مهندس شوی؟
تو باید شرافتمندانه بجنگی و از سرزمینت دفاع کنی!

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
سرهای قدسیان هم بر زانوی غم است
گویا عزای اشرف اولاد ادم است
از آب هم مضایقه کردن کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

 

آسمان خوب میداند همه جا کربلاست

تو نیز در حرم سر به زیر باش ونگاه از خاک مگیر
آنسان که آسمان با تمام وسعت خود
8!
.

 

مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن
یک دم نظر بر این بدن پاره پاره کن
زخم تنش اگر چه بُوَد بی حساب لیک
با چشم دل، نگاه بر اینماه پاره کن
مادر! بیا و مرهمی آور ز راه مهر
درمانِ زخم های فزون از ستاره کن
اطفال بی قرار و پریشان و خسته را
تا بنگری، نظر به سر سنگ خاره کن
در این دیار چاره برون شد ز دست من
مادر! برای دختر خود، فکر چاره کن

 

+ دهم محرم
روز عاشورای حسینی
روز بصیرت
روز بیداری
روز جانبازی
روز عزاداری
روز زنده نگهداشتن این حادثه عظیم
بر عاشورائیان تسلیت باد
التماس دعا

 

پــــهـــلــــوون قــــصــــه هــــا...
رفـــتــــه کــــه آب بـــیـــــاره.....
عــــمــــو کــــه ســـقــــا بـــشــــه....
کــــار نــــشـــــد نـــــداره.....

 

یک روزهای ِ خوبی هم بود
روزهایی که حتی نسیم هم به پر ِ چادرت نمی گرفت!

 

انگار همین دیروز ماه رمضان بود به همین سرعت گذشت.
امروز اول محرم است و فردا هم صفر است و تمام می شود تا سال بعد.
قصه غفلت ما هم کاش به همین سرعت تمام میشد و آنوقت حال حر را می فهمیدیم.
مدت غفلت حر خیلی کمتر از این بود.
از گفتن لبییک یا حسین شرم دارم اما مگر می شود از گفتن السلام علیک یا اباعبدالله الحسین غافل شد؟

 

برای حضرت عباس
.
آید به جهان اگر حسین دگری هیهات برادری چو عباس آید
.
این شعر به درستی عظمت برادری حضرت عباس (علیه السلام) را بیان می کند بدون ان که خدای ناکرده عصمت و عظمت شیدالشهدا را مورد بی توجهی قرار دهد.

 

معنـــای ثــــار الله ؟
======================================================
«ثار الله» اضافه.ی تشریفی است.
خون حسین (علیه.السلام) آن.چنان ارزش و شرافتی دارد، که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش.گذاری است.
با هیچ کدام از معیارهای دنیوی نمی.توان ارزش خون اباعبدالله و حرکت او را سنجید.
ارزش او را فقط خداوند میداند و بس
======================================================

 

جانم فدای نام زیبایت، ابوالفضل
قربان زخم چشم بینایت، ابولفضل
گر من به جای علقمه بودم، زِ حسرت
هر آن بخشکیدم برآن روزت ابولفضل

 

میشنوی صدای عالم و آدم را که دیوانه وار التماس میکنند:
مــــــکـــــــــن ای صـــبـــــح طــلـــــوع...

 

در عقل نمی گنجد این نکته که در عالم
لب تشنه کسی ماند با منصب سقائی!

 

امــــشــــب و فـــردا.....
گــــره هــــا....
بــــی دســــت بــــاز مـــیــــشــــونــــد.....

 

تا به سر خیمه ی دلدار رفت/عشق به پیرایش بازار رفت
خم شد و از شهد ولایت چشید/بر ورق صفحه ی جان خط کشید
گفت به پابوسی جان آمدم/در صدد تیر ،کمان آمدم
ای همه ی زندگی ام رخصتی؟؟/بار دگر می دهی ام فرصتی؟؟
ماه ولایت ز افق سر کشید/عشق حرم سوی أخا پر کشید
لحظه ای آغوش دلش باز شد/ عاشق آن لحظه ی پرواز شد
چشم به چشمان علمدار دوخت/برعطش دیده تب دار سوخت
گفت برادر تو قرار منی/شاه نشین دل زار منی

 

حس عمو در پس شط جان گرفت/دست به زانو چو یتیمان گرفت
شهرت عباس مرا دل نوشت/ساقی دریا غم ساحل نوشت
دست ابوالفضل و توان و امید/خواب عطش را به اسارت کشید
بر قد نازش همه جا رشک بود/نقطه ی پایان غمش مشک بود
تا نفس باغچه احساس داشت/حس علمداری عباس داشت
سیل بلا آمد و گلهای باغ/شهره شدند از ستم درد و داغ
آب ز طغیان عطش خشک شد/در هوس نافه ی غم مشک شد
تا نفس باغچه احساس داشت/حس علمداری عباس داشت

 

] احلی من العسل

 

ای تشنه کام خسته ی بابا الی اللقاء

 

+ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع.
عصر فردا بدنش زیر صم اسبان است
مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع

 

] با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
.
..

 

باغبانان رفته اند وغنچه تنها مانده است
بلبلی در خیمه های سوخته جا مانده است
اشک در چشمان زینب ، خون به گوش کودکان
مشک،خالی در کنار دست سقا مانده است

جای طفل شیر خوار آغوش گرم مادرست
لیکن آن شش ماهه بر آغوش بابا مانده است
کیست تا زیر بغل گیرد اسیر درد را؟
محرمی دیگر برای زینب آیا مانده است؟

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ